مقدمه
دموكراسي نوع بدي از حكومت است ولي انواع ديگر از آن بدتر است.
در حين اعمال برنامه ريزي همكاري متقابل و طراحي ايدهآل شده، چندين دسته از مسائل به دفعات مطرح شدهاند. با گذشت زمان اين مسائل طراحيهايي را
باعث شدهاند كه به حل اين مسائل ميانجامند. يكي از اين طراحيها، كه همان سلسله مراتب دموكراتيك است، از مجموعهاي از مسائل مرتبط به يكديگر
نشأت ميگيرد.
نخستين مسأله از اين الزام منطقي حاصل ميشود كه مديريت بايد به جاي تك تك اعمال به همكاري متقابل ميان اجزا، توجه بيشتري داشته باشد.
همكاريهاي متقابل درون يك سازمان ميتواند عمودي يا افقي باشد. اگر همكاريهاي متقابل افقي باشند، به هماهنگي نياز خواهيم داشت. اگر تعاملات
عمودي باشند، به يكپارچه سازي نيازمند خواهيم بود. سئوال اين است كه براي تحصيل مديريت همكاريهاي متقابل به صورت افقي يا عمودي سازماندهي
چگونه بايد صورت پذيرد. پديده سازماني “ سايلوس ”
[2] عدم توانايي اجزاي سازمان در تعامل افقي با يكديگر را نشان ميدهد. يكسويه بودن جريان ارتباطات
در سازمانها كه عموماً جهتي رو به پائين دارد، نشاندهنده عدم توانايي سازمان در برخورد با تعاملات عمودي است.
مسألهي ديگر ناشي از افزايش تقريباً مستمر سطح تحصيلات نيروي كار است. در قرن نوزدهم نيروي كار اكثراً بيسواد بودند ولي امروزه تقريباً همه، حداقل
تحصيلات دبيرستاني دارند. به اين دليل و نيز به دليل اينكه مديران از ميان بهترين افراد سطح خود انتخاب مي شوند، اغلب كارگران قرن نوزدهم قادر نبودند
وظايف خود را به خوبي مديرانشان، انجام دهند. امروزه اغلب كارمندان وظايف خود را بهتر از مديرانشان انجام ميدهند. اين امر بدان معني است كه سرپرستي،
عملكرد مناسبي براي مديران محسوب نمي شود. عملكرد اصلي مديران امروزه بايد (1) ايجاد محيطي باشد كه در آن زيردستان تشويق به فعاليت شده و قادر
به انجام وظايف خود به بهترين نحو باشند (2) شرايطي فراهم سازند كه زيردستانشان هر روز، عملكردي بهتر از بهترين عملكرد روز گذشته، داشته باشند. اين
امر نيازمند آن است كه زندگي افراد زيردست به نحو مناسبي تأمين شده و براي آنها امكانات كسب معلومات لازم براي انجام بهينه وظايفشان فراهم شده
باشد. در مورد كارمندان تحصيل كرده، اين امر مستلزم آن است كه آنها بر بخش عظيمي از آنچه انجام ميدهند كنترل داشته و آزادي عمل داشته باشند. چگونه
ميتوان همه اين امور را به نحو شايسته اي به انجام رساند؟